بنده برخلاف اونچه اطرافیان بهم پیشنهاد میدن، اصلا، ابدا، به هیچ وجه نمیتونم با کسی قرار بذارم که ببینم به قصد رابطه می پسندمش یا نه. اصلا برای همینه که از خواستگار و خواستگاری سنتی بدم میاد. اون قضیه ی شکلاتی ترین شیرکاکائوی دنیا رو یادتونه که به هیچکسِ هیچکس نمیدمش؟ یه نسخه شُلَکی و کم کیفیت از این شکلاتی ترین شیرکاکائوی دنیا موجوده، که من با کلی ترس و لرز و امتحان گرفتن از اشخاص به طرق مختلف و گذروندشون از یازده خوانِ جولیک، تازه اگر و تنها اگر وارد محدوده دوستیم بشن، اجازه میدم یه قلپ ازش بخورن. یه نسخه پودر آماده ش هم هست که میریزیم تو وبلاگ و شما عزیزان فیض می برین. بعد طرف بدون اینکه هیچگونه برادری ای اثبات کرده باشه، هیچ نشونه ای از قابل اعتماد بودن بروز داده باشه، هیچ کدوم از اون یازده خوانِ جولیکی رو پاس کرده باشه، یا وارد محدوده ی دوستی شده باشه، میخواد فرتی دست ببره یه قلپ از اون شیرکاکائوی خیلی شکلاتی رو بخوره بعد تازه تصمیم بگیره ببینه به مزاجش سازگار هست یا نه! آهسته تر برو ما هم سوار شیم اخوی. من چرا باید رازهای تیره و روشنم رو در اختیار کسی بذارم که صنمی باهاش ندارم، چون یارو ندیده نشناخته تصمیم گرفته منو بیازمایه ببینه باهام حال می کنه یا نه؟ شما حالا بیا منو یه ذره یه ذره بشناس، یه خرده با محتویات اون نسخه شلکی آشنا شو، یه ذره هم بزن بافت و رنگ و بو و ایناش رو ببین، بعد اگه حالا صلاح دونستم یه قاشق میدم بخوری ببینی از مزه ش هم خوشت میاد یا نه. :|


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها